موفقیتهایی که فکر میکنیم در دنیای استارتاپها یکشبه اتفاق میافتند، درواقع، سالها درحالساختهشدن بودهاند.
با وجود حقایق بسیاری که درحالحاضر دربارهی استارتاپها میدانیم و داستانهای بسیاری که دربارهی تجربیات بنیانگذاران آنها بهاشتراک گذاشته شده، هنوز تصورهای اشتباه و افسانههای رایجی دربارهی دنیای استارتاپ وجود دارد. این تصورهای اشتباه و افسانههای رایج بهنظر نمیرسد بهآسانی از بین بروند و همچنان تأثیرات نامطلوب این تصورات، واقعیت را تهدید و متضرر میکند. این تفکرات میتواند طرزفکر کارآفرینان دربارهی کسبوکار خود و حتی نحوهی رفتار و تصمیمگیری آنها را تحریف کند. در این مطلب، یکی از افسانههای اشتباهی را بررسی میکنیم که دربارهی استارتاپها وجود دارد.
تصور «موفقیت یکشبه» یكی از افسانههای آرمانی دنیای استارتاپها است كه همچنان ادامه دارد. پروراندن ایدهی شرکتی درککردنی است که بتواند دربرابر مشکلات و شکستهای احتمالی و همچنین تلاشها و پیشرفتهای دیگر استارتاپها به سودآوری و رشد بسیار سریع و جایگاه دائمی در بازار دست یابد. اگر شرکتی بتواند این کار را انجام دهد، مطمئنا شرکتهای دیگر نیز میتوانند این موفقیت را با ترکیب مناسب الهام و عمل تکرار کنند. بههمان اندازه که بنیانگذاران ممکن است بخواهند بخشهای سخت کار را کنار بگذارند تا مستقیم به نتیجه و اصل مطلب برسند، باید بگوییم شواهد زیادی از موارد گذشته برای پشتیبانی از این رؤیا وجود ندارد.
برای مثال، شرکت آمازونرا در نظر بگیرید. درحالیکه شرایط کنونی آن میتواند به این برداشت منجر شود که موفقیت این شرکت ازقبل تعیینشده بوده است، درواقع، سالها طول کشید تا به موقعیت کنونی خود برسد. این شرکت در سال ۱۹۹۴ و سالها قبل از اینکه بسیاری از ما به دنیای اینترنت قدم بگذاریم، بهعنوان کتابفروشی آنلاین شروع بهکار کرد و چهار سال دیگر طول کشید تا علاوهبر فروش کتاب، به فروش DVD و CD نیز روی آورد. باتوجهبه اینکه عرضهی اولیهی سهام (IPO) آن در سال ۱۹۹۷ اتفاق افتاد و در همان زمان هم از هرنظر موفقیتآمیز بوده، هنوزهم نشاندهندهی سالها تلاش لازم برای رشد آمازون به موقعیتی است که اکنون میشناسیم و این حتی شامل تفکر و برنامهریزی لازم قبل از تشکیل رسمی هر شرکت هم نمیشود.
تولد گوگل نمونهی دیگری از سازمانی عظیم است که یکشبه به این جایگاه نرسیده است. گوگل در ابتدا، با خزندهی وب اولیه شروع بهکار کرد که در سال ۱۹۹۶، لری پیج و سرگئی برین در اوقات اضافی خود در دانشگاه استنفورد ساخته بودند و درنهایت، این ایده را به شرکتی تبدیل کردند که بهنظر میرسد هر بخش از زندگی دیجیتال ما را لمس کرده باشد. باوجوداین، سفر به این جایگاه برتر سفری طولانی بود. بیش از یک سال طول کشید تا این شرکت تازهتأسیس نام گوگل را برای استفاده از پروژهی BackRub خود انتخاب کند و ظهور مجموعه محصولاتی که برای بسیاری از ما ضروری شده، سالها بهطول انجامید. این بدین معنی است که شرکت و بنیانگذاران گوگل همواره تلاش خود را بهسوی آینده ادامه دادند.
با وجود این عاملها و ریشهها، بهسادگی میتوان آن شرکتها را بهخاطر موقعیتشان بهعنوان دادههای خارج از محدوده، بهنحوی خارج از مسیرهای عادی توسعه دید. درعین این واقعیت که گوگل و آمازون و دیگرانی که بهعنوان برندهای جهانی بهرسمیت میشناسیم، به سطحی رسیدهاند که فقط تعداد اندکی میتوانند به آن دست یابند، در نقطهای از تاریخ خود بهصورت عملیاتی کوچک شروع بهکار کردند. باوجوداین پسازآن، باید زمانهای بسیار طولانی را هر بنیانگذار برای رشد آن صرف کند. پس، چرا با وجود سهولت ردکردن آن، ایدهی موفقیت یکشبه هنوز بهقوت خود باقی است؛ بهخصوص باتوجهبه اطلاعاتی که دربارهی هریک از این شرکتها دردسترس عموم قرار دارد؟
ایدهی موفقیت یکشبه برای عدهای امیدواری محسوب میشود و بسته به شخصیت کارآفرین، نوعی جاهطلبی یا دلیلی برای تلاشهای مداومشان است. برای فرد خوشبین، شبیه داشتن بلیت بختآزمایی یا پیداکردن فرمولی جادویی است. برعکس، با مشاهدهی موفقیت آمازون یا گوگل، کارآفرین بدبین یا شکستخورده میتواند بخت و اقبال شرکت خود را (درواقع هر شرکتی) بهعنوان تابعی از سرنوشت بهجای نتیجهی نهایی مجموعهای از تصمیمات خوب و بد شکل دهد.
حقیقت این است که ساختن بهترین شرکتها فرایندی زمانبر است. هر شرکت موفقی به پایهای قوی برای رشد و توسعه نیاز دارد. بزرگترین و موفقترین کسبوکارها زمان زیادی برای رسیدن به این سطح باید صرف کنند، حتی اگر اکثر آن زمان در خارج از چشم عموم صرف شود و کارآفرینان اشتباهات بسیاری در طی مسیر انجام دهند. موفقیتهایی که فکر میکنیم یکشبه اتفاق میافتند، سالها درحالساختهشدن بودهاند.